خانواده همانند عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هر ستون، استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند. فرزند میتواند به مثابهی روح خانواده تصور شود که در سایهی او محیط خانواده از گرمی و عشق بیشتر برخوردار میشود. وجود فرزند، مرواریدی است که مایهی جلال و رونق خانواده میگردد. بر پدر و مادر لازم است تا با ازخودگذشتگی و ایثار، این شمع دلافروز را گرمی بیشتر بخشیده و به اتفاق از خاموشی و سردی آن جلوگیری کنند. طلاق هرگز پدیدهی دلپسند و زیبایی نبوده و نیست. در دوره روانشناسی کودک عنوان شد طلاق یک فاجعه است و ضمن تخریب بنیاد خانواده به کودکان طلاق و نسل آینده ناشی از جریان خسران جبرانناپذیری وارد میکند گه اگر جلوی این خسارت گرفته نشود، جامعه دچار مشکلات جدی خواهد شد. بنابراین باید تا جایی که ممکن است از طلاق که آفت بنیاد خانواده است پرهیز کرد تا از عوارض ناشی از آن بر جامعه و به ویژه آثار شدید روحی آن بر فرزندان که بسیار ناهنجار و نامطلوب است جلوگیری شود تا کودکان قربانیان این اتفاق نباشند.
احساس حقارت از لحاظ واکنشهای رفتاری دو گونه تاثیر دارد هم تاثیر مثبت هم تاثیر منفی. برخی افراد از آن برای کسب موفقیت استفاده میکنند ولی برخی دیگر تسلیم آن میشوند، اما هر دو واکنش دو درجه مختلف از احساس حقارت هستند.
ژان پیاژه، روانشناس مشهور، در اینباره میگوید: به نظر روانشناسان هیچ مرد یا زنی نمیتواند بطور کامل از عدم تعادلی که منجر به نشانههای روانی عقدۀ حقارت میشود، فرار کند. ولی این عدم تعادل گاه سبب رسیدن به موفقیتهای بزرگ میشود. به عبارت دیگر، بعضی پیروزیها را ممکن است نتوان بدون محرک قوی احساس حقارت بدست آورد.
افراد هنگام رو به رو شدن با اتفاقات جدید یا تلاش میکنند حالت دفاعی بگیرند و برخوردی با آن نداشته باشند یا موقعیت خود را تغییر بدهند. برخی گاهی ممکن است حالت تهاجمی به خود بگیرند که زیاده روی در این حالت تهاجمی منجر به ایجاد احساس برتری در فرد میشود. فرد مبتلا به عقده حسادت یا برتری به دلیل برتر پنداشتن خود، برای نمایش شخصیت خود به دیگران تلاش زیادی برای کسب قدرت میکند.